پیشزمینه تاریخی: هند پیش از ورود انگلیسیها
قبل از ورود قدرتهای اروپایی، هند دارای سامانههای حکومتی متنوعی بود: شاهنشاهی مغول، دولتهای محلی، سلطنتهای منطقهای مانند مراٹھه، دهلی، ایالتهای جنوب، و نیز روابط تجاری با جهان بیرون. در قرن هفدهم و هجدم، ضعف دولت مرکزی مغول و ظهور قدرتهای منطقهای موجب شد که حاشیههای قدرت اروپایی مانند شرکت هند شرقی انگلیس بتوانند نفوذ خود را افزایش دهند.
شرکت هند شرقی انگلیس ابتدا به عنوان یک شرکت تجاری وارد هند شد. اما با تدریجِ دخالت نظامی، سیاستهای پیمانهای نابرابر و بهرهکشی اقتصادی، این شرکت توانست بخشهایی از قلمرو را به کنترل مستقیم خود درآورد. در قرن نوزدهم، به ویژه پس از دوران لرد ولزلی، سیاست “پیمان و سلطه” (Subsidiary Alliances) و “دست در گرفتن حکومت” تبدیل به سیاست غالب کمپانی و سپس حکومت بریتانیا شد.
در این دوره، زیرساختهایی مانند راهآهن، شبکه تلگراف، ادارات دولتی متحدالشکل، مالیات مرکزی، و قوانین مدنی و جزایی به سبک اروپایی در سراسر هند پایهگذاری شد. اما این توسعه بیشتر در خدمت منافع بریتانیا بود تا توسعهٔ محلی. سیاستهای اقتصادی بریتانیا موجب خروج ثروت از هند، کاهش صنایع بومی (مثل صنایع نساجی محلی) و وابستگی اقتصادی هند به بازار بریتانیا شدند.
همچنین، یکی از ابعاد مهم سلطهٔ بریتانیا، تسلط فرهنگی و ایدئولوژیک بود؛ بریتانیا تلاش کرد تصویری از خود بهعنوان قدرت جهانی، حامل “تمدن” و “پیشرفتِ اروپایی” ارائه دهد—تصویری که در ضمن به مشروعیت بخشیدن به حکمرانی خود کمک میکرد.
ورود رسمی «راج بریتانیا» و نظام حکومتی بریتانیا در هند
وقوع شورش بزرگ هندیها (در سال ۱۸۵۷) نقطه عطفی بود که رابطهٔ شرکت هند شرقی و حکومت بریتانیا را دگرگون کرد. این قیام ـ که برخی آن را به نام «انقلاب ۱۸۵۷»، «شورش بزرگ»، یا «جنگ استقلال اول» مینامند — علیرغم شکست نهایی، اهمیت عظیمی داشت. پس از آن، حکومت بریتانیا تصمیم گرفت کنترل مستقیم بر هند را در دست بگیرد و شرکت هند شرقی را منحل کرد.
از سال ۱۸۵۸ به بعد، آغاز دوره «راج بریتانیا» (British Raj) را شاهد هستیم؛ دورهای که تحت فرمان مستقیم حکومت مرکزی بریتانیا، هند به عنوان مستعمرهٔ تاج بریتانیا اداره میشد. این دوره تقریباً تا ۱۹۴۷ که هند استقلال یافت ادامه داشت.
در دورهٔ راج، هند به چند ایالت مستعمره مستقیم و برخی ایالات در بُردِ حکومت محلی (حکومتهای شاهزادهای یا «پرنسلیاستیتها») تقسیم شد. حاکمیت محلی این ایالات با حضور یک فرماندار انگلیسی (Resident) زیر نظر لندن بود. قانون اساسی هند (Government of India Acts) در چند مرحله تغییر کرد؛ یکی از تغییرات مهم، اعطای اختیارات منتخب به نمایندگان محلی، اگرچه این اختیارات محدود بودند.
سیستم اداری، نیروی انتظامی، ارتش، و دادگستری، همگی تحت مقرراتی متحد و اداره بریتانیا بودند. در این دوره، سرمایهگذاری در زیرساختها (راهآهن، پست، تلگراف، پلها) افزون شد؛ اما هدف اصلی این زیرساختها کمک به جابهجایی نیروها، کالا و منابع به نفع بریتانیا بود.
آثار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی استعمار
آثار اقتصادی
-
خروج ثروت: یکی از مهمترین انتقادات به سیاست اقتصادی بریتانیا در هند، خروج ثروت از شبهقاره به انگلستان است—از طریق مالیات، درآمد منابع طبیعی، و تجارت یکسویه.
-
تخریب صنایع بومی: صنایع دستی بومی هند، به ویژه صنعت نساجی و پارچهبافی محلی، در مقابل کالاهای صنعتی بریتانیا نتوانستند رقابت کنند و بسیاری تعطیل شدند یا به شدت تضعیف شدند.
-
وابستگی به محصولات کشاورزی کمارزش: کشاورزی هند تا حد زیادی به محصولات صادراتی مثل چای، پنبه، چوب، ادویهها و غیره گرایش یافت و این باعث آسیب جدی به خودکفایی غذایی و تنوع اقتصادی شد.
-
توزیع نابرابر منابع: بسیاری از زیرساختها و سرمایهگذاریها در مناطق مرکزی یا مناطقی که برای اقتصاد بریتانیا سودآور بودند (نواحی ساحلی، مراکز تجاری) متمرکز شد و مناطق دورافتاده کمتر بهسراغ توسعه رفتند.
آثار اجتماعی
-
تغییرات جمعیتی و مهاجرت: ایجاد راهآهن و ارتباطات ثابت باعث مهاجرت بین مناطق مختلف هند شد؛ برخی کارگران از مناطق روستایی به شهرها رفتند.
-
نابرابری اجتماعی: ساختار طبقاتی و تقسیمات اجتماعی بیشتر تقویت شد. بریتانیا در برخی موارد از سیاست «تقسیم و حکمرانی» (divide and rule) استفاده کرد تا شکافهای مذهبی و قومی را بزرگتر کرده و مخالفت متحد را دشوار سازد.
-
تحول در نظام آموزشی: بریتانیا نظام آموزشی جدید اروپایی ـ انگلیسی زبان ـ را وارد هند کرد. این نظام باعث ظهور طبقهٔ جدیدی از روشنفکران هندی شد که با ایدههای مدرن (آزادی، حقوق بشر، ملیگرایی) آشنا شدند.
آثار فرهنگی و ایدئولوژیک
-
تغییر در زبان و ادبیات: زبان انگلیسی تبدیل شد به زبان آموزش عالی و مدیریت دولتی.
-
انتشار ایدههای غربی: ایدههای روشنگری، آزادی، حقوق بشر، و دموکراسی از طریق مترجمان، شبکات مراکز روشنفکری و مطبوعات به هند وارد شدند.
-
فرهنگ مقاومت و بازگشت به منابع بومی: در واکنش به سلطهٔ فرهنگی بریتانیا، بخشی از جنبش ملیگرایی هند تأکید بر بازگشت به هویت بومی، زبان محلی، دین و تاریخ هند داشتند.

ظهور و تکامل ملیگرایی هندی
در جریان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، واکنشهای متعددی علیه نظام استعماری شکل گرفت که در نهایت منجر به تلاشهای جدی برای استقلال سیاسی شد. در این بخش، روند ملیگرایی هند را بررسی میکنیم.
نقطه آغاز و شکلگیری اولیه
یکی از نقطههای آغاز رایج در تاریخ ملیگرایی هند، تأسیس کنگره ملی هند (Indian National Congress – INC) در سال ۱۸۸۵ است. این سازمان در ابتدا نه مطالبهٔ کامل استقلال، بلکه ارتقای مشارکت هندیها در اداره کشور، اصلاحات اداری و حقوقی و محدودیت سلطهٔ مطلق بریتانیا را هدف قرار داده بود.
روشنفکرانی مثل رام مَگون سینگ، بال گاندهی تیلک، و دیگران تلاش کردند هویت ملی هند را بهعنوان یک ملت متحد بر اساس تاریخ مشترک، فرهنگ و اهداف مشترک ترسیم کنند.
دو جبهه استدلالی
در میان رهبران ملیگرایی، دو رویکرد عمده وجود داشت:
-
رویکرد معتدل (Moderates): خواهان اصلاحات تدریجی، مشارکت محدود هندیها در حکومت، ارائه درخواست به بریتانیا، مذاکره و فشار سیاسی مسالمتآمیز بودند.
-
رویکرد تندرو (Extremists / Radicals): از قرن بیستم به بعد، برخی رهبران چون بال گاندهی تیلک، بِنهرزِ بیرو، و دیگران خواهان مقاومت قاطعتر، تحریم کالاهای انگلیسی، راهپیمایی، نافرمانی مدنی و حتی حرکتهای تندی چون تحریم مالیاتی بودند.
تأثیر جنگ جهانی اول و دوم
جنگ جهانی اول و دوم نقش مهمی در تغییر مناسبات هند و بریتانیا داشتند. بریتانیا به کمک نیروهای هندی برای جنگ جهانی نیاز داشت، بنابراین برخی وعدهها برای خودمختاری داده شد (مثلاً طرح مونتباتن). اما اجرای این وعدهها اغلب دیر یا ناقص بود، که به نارضایتی بیشتر مردم افزود.
جنگ جهانی دوم به ویژه پس از اعلام حمایت بریتانیا از شرکت هند در جنگ بدون مشورت، موج جدیدی از اعتراضات را موجب شد. جنبش «Quit India» در سال ۱۹۴۲ یکی از مهمترین لحظات مقاومت مستقیم علیه راج بریتانیا بود.
نقش شخصیتها و جنبشهای اجتماعی
رهبران بزرگی مانند مهاتما گاندی، محمد علی جناح، موتیلهنای سیوارام، جواهر لعل نهرو، سوبهاش چاندرا بوس، و دیگران نقشی مرکزی در شکلیابی مبارزات استقلال داشتند. گاندی با فلسفهٔ نافرمانی مدنی، تحریم کالاهای انگلیسی و ترویج خودیاری (Swadeshi) توانست بخش بزرگی از تودهها را mobilize کند.
جنبشهایی مانند “خودکفایی روستایی”، بازگشت به صنایع محلی، جنبش نمک (Salt March) در سال ۱۹۳۰، همگی نماد مقاومت فرهنگی و اقتصادی در برابر سلطهٔ بریتانیا بودند.
در نهایت، فشار مستمر داخلی و هزینهٔ جنگ جهانی و تغییرات بینالمللی موجب شد که بریتانیا بپذیرد هند استقلال یابد. در سال ۱۹۴۷، هند به دو کشور هند و پاکستان تقسیم شد و استقلال خود را به دست آورد.
تحلیل و بررسی کتاب «راج بریتانیائی و ناسیونالیسم هندی» اثر مالکوم یپ (ترجمه باجلان فرخی)
کتاب «راج بریتانیائی و ناسیونالیسم هندی» نوشتهٔ مالکوم یپ، یکی از آثار شناختهشده در میان مطالعات تاریخ هند است. نسخهٔ فارسی آن با ترجمهٔ باجلان فرخی منتشر شده است. این کتاب، علیرغم سطح فشرده و مختصر بودن، نمایی خوب از رابطهٔ میان سلطهٔ بریتانیا و پیدایش ملیگرایی در هند ارائه میدهد.
هدف و ساختار کتاب
کتاب عمدتاً به بررسی سوالی میپردازد: چگونه سلطهٔ بریتانیا در هند باعث شکلگیری واکنشهای ملیگرایانه شد؟ یپ تلاش میکند روندی تاریخی از ورود بریتانیا تا اوج اعتراضات هندیها را در متن مناسبات قدرت و متغیرهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ترسیم کند.
در ترجمهٔ فارسی، باجلان فرخی تلاش کرده زبان ساده و روانی به کار ببرد تا مخاطب ایرانی — به ویژه نوجوانان یا خوانندگان غیردانشگاهی — بتوانند با این موضوع نسبتاً پیچیده ارتباط برقرار کنند. کتاب در مجموعهٔ «تاریخ برای نوجوانان» منتشر شده است — که نشان میدهد هدف آن آموزش عمومی به خوانندگان جوانتر بوده است.Doctino.ir
نقاط قوت
-
خلاصه و متمرکز بودن: در مقایسه با کتابهای قطور دانشگاهی، این اثر برای خوانندهٔ عمومی مناسب است و نکات کلیدی را بدون پیچیدهنویسی بیان میکند.
-
ترکیب سلطه و مقاومت: یپ رابطهٔ تلاقی نیروهای سلطه (بریتانیا) و نیروهای مقاومت (ملیگرایی هندی) را نشان میدهد، به این معنا که ملیگرایی صرفاً واکنشی ساده نبود بلکه در درون مناسبات قدرت و تضاد رشد کرد.
-
مناسب برای مطالعهٔ تطبیقی: این اثر میتواند نقطهٔ شروع خوبی برای مقایسه استعمار هند با سایر نقاط جهان، یا مطالعهٔ تأثیرات استعمار بر فرهنگ و سیاست در کشورهای دیگر باشد.
نقدها و محدودیتها
-
سطح خلاصه و سطحی بودن: به دلیل مختصر بودن، بسیاری از جزئیات تاریخی، جریانهای محلی و متنوع مقاومتها به طور کامل پوشش داده نشدهاند.
-
تمرکز بر ساخت کلان: کتاب بیشتر به روندهای کلان میپردازد و کمتر وارد جزئیات منطقهای، جنبشهای محلی یا تنشهای قومی داخلی میشود.
-
دیدگاه اروپامحور: در برخی بخشها ممکن است نقد کافی به منابع و دیدگاههای هندی وارد نشده باشد؛ به عبارت دیگر، صدای فعالان هندی و منابع محلی کمتر خود را نشان میدهند.
-
چالش ترجمه: هر ترجمهای با خطر منتقل نکردن دقیق بار معنایی متن اصلی مواجه است؛ ممکن است برخی اصطلاحات تاریخی یا مفاهیم بومی به خوبی منتقل نشده باشند یا نیاز به پاورقی داشته باشند.
با این حال، این کتاب بهعنوان یک نقطه شروع خوب برای خوانندگان فارسیزبان است که میخواهند درک کلی از تاریخ استعمار هند و ملیگرایی هندی داشته باشند.



